ماجرا
بلدی دوست پیدا کنی؟ (کتاب جولیا)۲.jpg
بلدی دوست پیدا کنی؟ (کتاب جولیا)۱.jpg
بلدی دوست پیدا کنی؟ (کتاب جولیا)۲.jpg
بلدی دوست پیدا کنی؟ (کتاب جولیا)۱.jpg

بلدی دوست پیدا کنی؟ (کتاب جولیا)

اسم من قهوه‌ای است. من همه‌ی وقتم را در جعبه‌ی مدادها، کنار چند مدادرنگی دیگر می‌گذرانم. همه‌ی ما با هم فرق داریم. بعضی از ما تیزتر از بقیه‌ایم. بعضی بلندتریم و بعضی هم کوتاه‌تر.
بلدی دوست پیدا کنی؟، در مورد یک جعبه مدادرنگی است که در بین رنگ‌هایش، رنگ قهوه‌ای بسیار غمگین است، چون با هیچ‌کدام از رنگ‌ها دوست نیست. او قد بلند، کم‌حرف و تنها بود. قهوه‌ای به بقیه رنگ‌ها که از رنگ‌آمیزی و بازی با هم لذت می‌بردند حسودی می‌کرد. سبز تیره رازدار بود، صورتی شنونده‌ی خوبی بود، نارنجی بامزه بود و همه عاشق قرمز بودند!

جولیا کوک همیشه کار با کودکان را دوست داشت. اما سال‌ها پیش، وقتی‌که به ‌دنبال داستانی برای بیان تفاوت چوقولی ‌کردن و صحبت‌ کردن به کودکان می‌گشت، کتاب یا داستان مناسبی پیدا نکرد. بنابراین، خودش دست‌به‌کار شد و یک کتاب نوشت؛ او هم‌اکنون نزدیک به صد جلد کتاب درباره‌ی رشد اجتماعی در قالب شخصیت‌های مختلف نوشته است که بخشی از آن در قالب کتاب های جولیا، در ایران منتشر شده‌اند.