کتاب مرگ در ونیز اثر توماس مان (نشر افق)

باد خفه ونیز از آبراهه‌ها بالا می‌آمد، و در چهره نویسنده‌ای می‌وزید که برای آرامش به این شهر پناه آورده بود. میان سکوت و سایه، دیدن یک چهره جوان، او را از امنیت دیرینه‌اش بیرون کشید. در نگاه آن پسرک، مرگ و زیبایی در هم تنیده بودند.
گوستاف آشنباخ، نویسنده‌ای سالخورده، برای تجدید نیرو به ونیز می‌رود، اما در آن شهر مه‌آلود عاشق جوانی زیبا می‌شود. دل‌باختگی او نه از جنس عشق، بلکه وسواسی هنری و کشنده است که مرگ را به آرامی به درونش می‌خواند. توماس مان در این داستان بلند، جدال میان خرد و خواهش، و میان زیبایی و زوال را در پهنه‌ای شاعرانه بازمی‌نماید.